〤 حسـِــ قــَـشـَـنـــگـِــ مـَــنــــ 〤
ميترسم آقاي من !
ميترسم دستهام
از دلتنگيت بميرد.
چقدر بي تو
از خواب بپرم
شيشهي آب را سر بکشم
و چيزي از پنجره بپرسم ؟
چي بپرسم ديگر؟
خواب مرا نميبرد
ميآورَد تو را ميآورَد
بي آنکه باشي.
حالا تو خوابي
و حسرت سير نگاه کردنت
در دلم بيدار شده.
ميداني هميشه اينجور
خوابت ميکنم
که بنشينم نگاه کنم
تو را سير.
وقتي به تو فکر ميکنم
سال من نو ميشود
توپ در ميکنند توي قلبم
و ماهي قرمز تنگ بلور
پشتک ميزند
براي خندههات.
ببين!
دلتنگيت را ببين توي بغلم !
نظرات شما عزیزان:
:
جمعه 15 / 9 / 1391برچسب:,
11:42 بعد از ظهر 〤 صـــنــَــمـــ| کــامـِــنــتــ |